سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

هرکس که بر کـریـم پنـاهـنده می‌شود            دل مـُرده هـم اگر برسد زنـده می‌شود

آنقـدر می‌دهـنـد که شـرمـنـده می‌شـود            آیا به روز حـشر سـرافکـنـده می‌شود


واللهِ اعــتــقـاد مـن ایـن اسـت تـا ابــد

زیـن خـانـه نـا امـیـد گـدایـی نمی‌رود

وقتی به گریه طینت من رنگ و بو گرفت            این چـهـرۀ سیـاه کمی شستـشو گرفت

کم کم تـمام زنـدگـی‌ام بـوی او گرفت            اینگـونه بود بی‌سـر و پا آبـرو گرفت

از آن بـه بـعـد خـانـۀ دلــدار شـد دلـم

تا آمـدم به خـویـش گـرفـتـار شـد دلـم

امشب حسن حسن نکنم شب نمی‌شود            بـی یـا حـسن تـجـلّـی یـا رب نمی‌شود

زلـفـی که باد خـورده مرتب نمی‌شود            هر کس به هم نریخت مقرب نمی‌شود

آتـش زده هـوای وصالت به جـان من

یـا ایـهـا الـکـریـم و یـا ایـهـا الحـسـن

ما را خـدا کنارِ کـریـمان بزرگ کرد            ریزه خـورِ دیارِ کـریمان بزرگ کرد

آنقـدر در جـوارِ کـریمان بزرگ کرد            انگـار از تـبـارِ کـریمان بـزرگ کرد

عمری به دستگیری‌ات اقرار کرده‌ایم

مـا اعـتـمـاد بــر کــرم یــار کـرده‌ایـم

عمری سبو ز جـام کرم می‌زنم حسن            نقش تو را به چـشم ترم می‌زنم حسن

سربـند سبـز رویِ سرم می‌زنم حـسن            با نـام تو به سیـنه حـرم می‌زنم حسن

باید مـدینه محـشر کـبـری به پـا کـنیم

بـالای قـبـر تـو حـرمی را بـنـا کـنـیـم

از راه دور دسـت تــمــنّـا گـرفـتـه‌ایـم            عمریست در حـریم تو مأوا گـرفته‌ایم

دستان خـویش سوی تو بـالا گرفته‌ایم            هر چه گـرفـتـه‌ایم ز زهـرا گـرفـته‌ایم

بـیهـوده نیست آبـروی رفـته می‌خَـرَند

فـرزنـدها ز مـادرشـان ارث می‌بـرند

چـشـمـان من به سـوی درِ بستۀ بـقـیع            بُغـضی ست در گـلـویِ درِ بـستۀ بقیع

سـر مـی‌نَهـیــم رویِ درِ بـستـۀ بـقـیـع            گـریـه شـده وضـویِ درِ بـستـۀ بـقـیـع

ای کاش پرچمی سرِ این قبر می‌زدیم

با گریه پرچـمی سرِ این قـبر می‌زدیم

قربان آن جگر که چهل سال پاره بود            زخمی از آن شکستگی گـوشواره بود

در کوچه‌ها فقط پیِ یک راهِ چاره بود            با مـاه رفـته بود و عـصایِ ستاره بود

چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش

بگذاشت، پا به چادر و رد شد ز مادرش

در کوچه مادرت به عصا احتیاج داشت            چـشمش ندید، راهـنـما احـتـیاج داشت

پهلو شکسته ضربه کجا احتیاج داشت            سیلی که خورد، ضربۀ پا احتیاج داشت؟

لعنت بر آنکه با لگدش بارِ او شکست

بادستِ بسته شخصیت یار او شکست

از آن به بعـد خـنـده به لبها حـرام شد            تو هفت ساله بودی و عمرت تمام شد

در شهـر، آلِ فـاطـمه بـی احـتـرام شد            توهـینِ بر عـلی همه جا لـفظِ عـام شد

دیدی کسی که حرمت صدیقه را شکست

بر منبر پیـمـبـر و جـایِ عـلی نشست

آهسته تـر قـدم بزن ای مـردِ کـوچه‌ها            بشکن سکوتِ بی‌کسی و سردِ کوچه‌ها

مـویت سپـیـد کرده دگـر دردِ کوچه‌ها            یـادت نـرفـته خـنـدۀ نـامـردِ کـوچـه‌ها

دیـدی ز مـالـیـات مغـیـره مـعـاف شد

اینهـا سپـاسِ شـدّت ضـربِ قـلاف شد

لعنت به هر کسی که تو را بد صدا زده            زخـمِ زبـان بـه سـیـنـۀ درد آشـنـا زده

صبـر تو طـعـنـه بر هـمـۀ انـبـیـا زده            صلـحِ تـو ریـشـۀ هـمـۀ فـتـنـه را زده

آری چـکـیـدۀ عـلی و مصطـفی توئی

بنـیـانـگـذار نـهـضتِ کـربـبـلا تـوئـی

با زهرِ همسرت جگرت ریخته به هم            زهرا کجاست؟ مویِ سرت ریخته به هم

تصویـرهایِ چـشم ترت ریخـته به هم            خانه دوباره در نظـرت ریخـته به هم

بیرون بریز خون جگرهای خود حسن

کمتر به پیش خواهرِ خود دست و پا بزن

خونین دهن ز کـربـبلا حرف می‌زنی            از ماجـرایِ رأس جـدا حرف می‌زنی

از نیزه‌هایِ بی‌سر و پا حرف می‌زنی            از لشگـری بدون حـیـا حرف می‌زنی

گرچه بناتِ فاطمه در تاب و در تب اند

شکـر خـدا مـحـارمِ تـو دورِ زیـنب اند

دستِ حرام زاده به معـجـر نمی‌خورد            ضربِ لگد به پهلویِ دختر نمی‌خورد

آتش زبانه اش به مویِ سر نمی‌خورد            با نـاسـزا به زیـنب تو، بـر نمی‌خورد

خون جگر اگر چه به لبهایِ تو نشست

آهسته جان بده که ابالفضل زنده است

در کـربـلا سپـاهِ حـرامـی چه می‌کنند            با چشمِ خیره خواهرِ تو دوره می‌کنند

پـوشـیـۀ زنـان حــرم پــاره مـی‌کـنـنـد            زنهـا و دخـتـران هـمه آواره می‌کـنند

زینب پس از حـسین گـرفـتار می‌شود

آواره بـیـن کـوچـه و بـازار مـی‌شـود

نقد و بررسی

همانگونه که علما؛ مراجع و مقام معظم رهبری نیز گفته اند اینگونه تعابیر مدح ائمه محسوب نمی شود و شأنی برای امام نیست؛ لذا هم شعرای گرامی باید از سرودن چنین مضامیمی اجتناب کنند و هم مداحان گرانقدر از خواند آنها در مجالس



زلفت رها کنی هـمه بی ­خانه می‌شویم            ابـرو نشان دهی همه دیـوانه می‌شویم



ما خاک بوس گوشۀ میخـانه می‌شویم            گِـرد تو پرکـشیده و پـروانه می‌شـویم



در آسـمـان چـشـم سیـاهـت هـوایـی‌ام



شـکـر خـدا ز روز ازل مـجـتـبـایی‌ام